بارانباران، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره

روزهای زندگی مامان وبابا

بدون عنوان

سلام خانوم خانوما خوبی مامانی؟ چه خبرا اون تو بهت خوش میگذره ؟ میبینم که دختر خوبی شدی و حداقل روزی یه بار مامانو مهمون لگدهات میکنی عسل مامان فردا که سه شنبه است راه میوفتم تهران و چهار شنبه هم وقت دکتر دارم که دوباره صدای قلب نازتو بشنوم و بتونم یه ماه دیگه هم با این دلخوشی سر کنم آخه انتظار خیلی سخته گلم وقتی برم تهران بقیه وسیله هات رو هم میخرم و تختت هم حتما حتما بی حرف پیش سفارش میدم راستی برای خونمون دزدگیر نصب کردیم بابا هم در کمد تو اتاقتو رنگ کرده کولر هم قراره نصب کنه خلاصه دیگه به تکاپو افتادیم که اتاقتو رو براه کنیم یه خانومی هم هفته دیگه قراره بیاد که خونه رو تمیز کنه واسه ورود شما یه خبر درگوشی هم بدم :به احتمال زیا...
2 خرداد 1390

موندنی شدیم

سلام خانوم خانوما خوبی مامانی عزیزم چرا تو انقدر تنبلی آخه خیلی کم تو دل مامان تکون میخوری چی شده گل قشنگم راستی مامانی بالاخره بعد از کلی مصیبت قرار شد تو همین خونه ای که هستیم بمونیم منم با یه خانومی هماهنگ کردم بعد از اینکه اومدم تهران و برگشتم بیاد خونه و مخصوصا اتاق شمارو تمیز کنه که بعدش به بابا بزرگ بگم وسایلت رو بفرسته تا اتاقتو بچینم خانومی تازه یه موضوع دیگه تصمیم گرفتم از ١٠ مرداد مرخصی بدون حقوق بگیرم و یه کم زودتر بیام تهران آخه میترسم شما عجله داشته باشی زودتر بیای بیرون برای همین میخوام تهران باشم شما هم دعا کن آقای رئیس           اجازه مرخصی رو بده دوست دارم یه عالمه ...
26 ارديبهشت 1390

احوال پرسی

سلام بارانم       خوبی مامانی این روزا مثل اینکه بی حوصله گی من رو تو هم اثر داشته زیاد به شکم مامان لگد نمیزنی چیزی شده ؟ نبینم گل دخترم غصه چیزی رو بخوره خیالت راحت مامان و بابا نمیذارن آب تو دل شما تکون بخوره راستی عزیز دلم دیروز وارد ماه شش شدیم       نمی دونی چقدر برای بغل کردنت بی طاقتم تمام روزها و ساعت هارو میشمارم تا انشااله زودتر شهریور بشه و گل قشنگم بیاد بغل مامان و بابا       عزیزم تو هم دعا کن این روزا زود و با خوشی بگذرن! ...
19 ارديبهشت 1390

یه خبر ترسناک

  سلام دختره گلم مامانی نمیدونی چه اتفاقی افتاد دیروز عصر که منو بابائی رفتیم خونه فهمیدیم که خونمونو دزد زده  و یه عالمه وسایل رو که دوست داشتیم واز همه مهمتر دوربین فیلم برداری که توش فیلم های مسافرتمون بود رو هم برده      بعدشم چون من یه کم ترسیدم و هول کردم شما هم زود خودتو گلوله کردی و رفتی یه گوشه دل مامان بی حرکت موندی واسه همین من خیلی نگران شدم و امروز صبح اول صبح رفتم سونو گرافی و دیدم که ماشالا سر حال وقبراقی فقط خودتو جمع کردی و ترسیدی ولی مامانی جان شما هیچ وقت نترس جای تو تو دل مامانی امن امنه و خودم ازت محافظت میکنم گلم هرکی بخواد به تو آسیب بزنه میکشمش   &nb...
13 ارديبهشت 1390

یه عالمه اتفاقای خوب

سلام عزیز دلم بهت گفته بودم که میرم تهران میدونی اونجا رفتم سونو گرافی و چهره ماهتو دیدم وای باورت میشه بعد از اینکه جنسیتت معلوم شد تا ٠.٥ ساعت از خوشحالی گریه میکردم!!!   آخه حالا دیگه واقعا شدم مامان باران دختر گلم عاشقتم ! روز بعدش با مامان بزرگ رفتیم برای خرید کلی وسیله برات خریدم با اینکه خیلی خسته شدم ولی واقعا لذت بخش بود     تازه مهمتر از همه اینکه بعد از خریدات از مامانی تشکر هم کردی ، میدونی چه جوری با اولین لگدات مامانو خوشحال کردی راستی منتظر باش وقتی بابا بزرگ وسائل تورو همراه با تخت و کمدت فرستاد و من اتاقتو چیدم عکس وسیله هاتو میگیرم وبرات میزارم همینجا حالا دیگه من...
10 ارديبهشت 1390

یه اتفاق هیجان انگیز

سلام نفس مامانی مامانی امروز خیلی خوشحالم چون قراره فردا بریم سمت تهران البته به امید خدا و بی حرف پیش میریم پیش مامان بزرگ و بابا بزرگ و دایی جونات اما اینا اون موضوع خیلی هیجان انگیز نیستن  موضوع اینه که به یاری خدا ۴شنبه میخوام برم سونوگرافی تا دوباره روی ماهتو ببینم و بالاخره بفهمم عزیز دل من دخملی   یا پسملی    که دیگه از این به بعد بتونم با اسم خودت باهات صحبت کنم. فقط حواست باشه مامانی نی نی خوبی باشی و سریع خودتو به دوربین نشون بدی آخه مامانت بیشتر از این طاقت انتظار نداره میخوام برم برات لباس و بقیه وسیله هات رو بگیرم عاشقتم گل قشنگم  ...
5 ارديبهشت 1390

بی خوابی

سلام مامانی وای عسل مامان نمیدونی دیروز چه روزی بود چون هنوز خونه پیدا نکردیم من خیلی ناراحت بودم وبیخودی گریم میگرفت خلاصه با هزار مکافات خودمو آروم کردم وبه کارهای خونه رسیدم تا شب شب هم موقع خواب به دلیل سردرد خیلی دیر خوابم برد وبعد که تازه چشمام گرم شده بود با صدای رعد وبرق از خواب ژریدم و دیگه تا صبح درست و حسابی نخوابیدم. ...
4 ارديبهشت 1390

بدون عنوان

سلام امیدم من باباتم بابا مجیدت من و مامانت خیلی منتظریم که تو به زندگی ما بیای ما خیلی دوست داریم و بی صبرانه و عاشقانه روزها رو میشماریم
3 ارديبهشت 1390

دندون درد

سلام مامانی دیروز رفته بودم دندون پزشکی سه تا از دندونام خراب شده بود و درد میکرد دکتر هم گفت حتما باید سه تاش با هم درست بشه وگرنه اذیتم میکنه ! خلاصه من هم به دکتر گفتم به هیچ عنوان از داروی سر کننده استفاده نکنه با اینکه درد خیلی زیادی داشت ولی به خاطر سلامتی تو نازنینم تحمل کردم                 تا بعد از ظهر هم دردم ادامه داشت بعد از ظهر بابائی من و شما رو برد بیرون که حالمون جا بیاد. راستی مامانی مگه من به شما نگفتم دعا کن زودتر خونه پیدا کنیم پس چی شد ؟ هنوز پیدا نکردیما ، میترسم دیر بشه آخه میخوام اتاق تورو درست کنم و بچینم لطفا دعا کن ...
3 ارديبهشت 1390

به دنبال خونه

سلام عزیز مامانی دیروز بعد از ظهر بابا بزرگت اومد همدان که بریم خونه پیدا کنیم ولی چون خیلی مشکل پسنده باز هم مورد قبول واقع نشد حالا ما موندیم بی خونه البته بابا بزرگت پیشنهاد داد فعلا یه خونه رهن کنیم که بتونیم اتاق نی نی نازمون رو بچینیم بعد تا سال دیگه دنبال یه خونه خیلی مناسب بگردیم که هم خودمون و هم تو توش راحت باشیم مامی جان تو دعا کن هرچی صلاحه همون بشه میدونم که تو پا قدمت پر برکته و قطعا وضعیتمون بهتر از الان میشه دوست دارم گلم بی صبرانه منتظرتم  ...
30 فروردين 1390