بارانباران، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره

روزهای زندگی مامان وبابا

بی خوابی

سلام مامانی وای عسل مامان نمیدونی دیروز چه روزی بود چون هنوز خونه پیدا نکردیم من خیلی ناراحت بودم وبیخودی گریم میگرفت خلاصه با هزار مکافات خودمو آروم کردم وبه کارهای خونه رسیدم تا شب شب هم موقع خواب به دلیل سردرد خیلی دیر خوابم برد وبعد که تازه چشمام گرم شده بود با صدای رعد وبرق از خواب ژریدم و دیگه تا صبح درست و حسابی نخوابیدم. ...
4 ارديبهشت 1390

بدون عنوان

سلام امیدم من باباتم بابا مجیدت من و مامانت خیلی منتظریم که تو به زندگی ما بیای ما خیلی دوست داریم و بی صبرانه و عاشقانه روزها رو میشماریم
3 ارديبهشت 1390

دندون درد

سلام مامانی دیروز رفته بودم دندون پزشکی سه تا از دندونام خراب شده بود و درد میکرد دکتر هم گفت حتما باید سه تاش با هم درست بشه وگرنه اذیتم میکنه ! خلاصه من هم به دکتر گفتم به هیچ عنوان از داروی سر کننده استفاده نکنه با اینکه درد خیلی زیادی داشت ولی به خاطر سلامتی تو نازنینم تحمل کردم                 تا بعد از ظهر هم دردم ادامه داشت بعد از ظهر بابائی من و شما رو برد بیرون که حالمون جا بیاد. راستی مامانی مگه من به شما نگفتم دعا کن زودتر خونه پیدا کنیم پس چی شد ؟ هنوز پیدا نکردیما ، میترسم دیر بشه آخه میخوام اتاق تورو درست کنم و بچینم لطفا دعا کن ...
3 ارديبهشت 1390

به دنبال خونه

سلام عزیز مامانی دیروز بعد از ظهر بابا بزرگت اومد همدان که بریم خونه پیدا کنیم ولی چون خیلی مشکل پسنده باز هم مورد قبول واقع نشد حالا ما موندیم بی خونه البته بابا بزرگت پیشنهاد داد فعلا یه خونه رهن کنیم که بتونیم اتاق نی نی نازمون رو بچینیم بعد تا سال دیگه دنبال یه خونه خیلی مناسب بگردیم که هم خودمون و هم تو توش راحت باشیم مامی جان تو دعا کن هرچی صلاحه همون بشه میدونم که تو پا قدمت پر برکته و قطعا وضعیتمون بهتر از الان میشه دوست دارم گلم بی صبرانه منتظرتم  ...
30 فروردين 1390

سلام گلم وبلاگت مبارک

سلام عزیز دل مامان این اولین مطلبیه که تو وبلاگت میزارم هنوز به بابائی نگفتم که برات وبلاگ درست کردم آخه همین الان تو اداره این وبلاگ رو برات درست کردم تا بتونم باهات درد دل کنم و تو هم وقتی بزرگ شدی درد دل مامانو بخونی و اگه خودت هم خواستی درد و دل هاتو اینجا بنویسی .          خیلی دوست دارم گلم وبلاگت مبارک ...
29 فروردين 1390