تقدیم به تمام زنان این آب و خاک
تقدیم به تو دخترم که روزی یکی از زنان این آب و خاک خواهی بود وآرزو میکنم بسیار دور باشی از این آب و خاک
اينجا زمين است ؛ حوا بودن تاوان سنگيني دارد!
در سرزمين من
هيچ كوچه اي
به نام هيچ زني نيست
و هيچ خياباني …
بن بست ها اما
فقط زنها را مي شناسد انگار...
در سرزمين من
سهم زنها از رودخانه ها
تنها پل هايي است
كه پشت سر آدمها خراب شده اند...
اينجا
نام هيچ بيمارستاني
مريم نيست
تخت هاي زايشگاهها اما
پر از مريم هاي درد كشيده اي است
كه هيچ يك ، مسيح را
آبستن نيستند ...
من ميان زن هايي بزرگ شده ام كه شوهر برايشان حكم برائت از گناه را دارد ...!!!
نمي دانم چرا شعار از
لياقتم ،صداقتم ،نجابتم و ... مي دهي
تويي كه مي دانم اگر بداني بكارتم به تاراج رفته ،انگ هرزه بودن مي زني و مي روي
اما بگرد ،پيدا خواهي كرد
اين روز ها صداقت و ،لياقت و ،نجابتي كه تو مي خواهي زياد ميدوزند!!
امروز پول تن فروشيم را به زن همسايه هديه كردم ، تا آبرو كند ...
براي نامزدي دخترش!
و در خود گريستم ...
براي معصوميت دختري كه بي خبر دلش را به دست مردي سپرده كه ديشب ،
تن سردم را هوسبازاته به تاراج برد ...
و بي شرمانه مي خنديد از اين پيروزي...!!!!
روي حرفم، دردم با توست
اگر زني را نمي خواهي ديگر
يا برايش قصد تهيه زاپاس را داري به او مردانه بگو داستان از چه قرار است
آستانه ي درد او بلند است.
...يا مي ماند
يا مي رود!
هر دو درد دارد!
اينجا زمين است
حوا بودن تاوان سنگيني دارد