من و تنهایی و گریه
سلام خانومم عزیزم عشقم
خوش میگذره به شما گلاب مامان؟
مامانی من الان از روز یکشنبه یعنی سه روز پیش خیلی غمگینم آخه بابائی رفته چین و جاش خیلی تو خونه خالیه منم همش دلم میگیره و گریه میکنم تازه فردا روز مرده ولی بابائی نیست که براش جشن بگیریم .
حالا خوبه مامان بزرگ و دائی امیر علی پیشمون هستن وگرنه من از غصه دق میکردم ، راستی اون شبی که بابائی میخواست بره کلی با شما صحبت کرد و نصیحتت کرد که مامانی رو اذیت نکن شما هم هی با تکونات میگفتی چشم بابا جون شما هم سوغاتی منو فراموش نکن !
تازه فکرشو بکن با این حال غصه دار من یکی از خاله ها امروز تو کلوپ یه متنی برامون گذاشت خیلی احساسی بود بعد من خوندمش و عین دیوونه ها توی اداره زدم زیر گریه اصلا هم نمی تونستم جولوی اشکام رو بگیرم الان هم که دارم واسه تو تعریف میکنم باز گریم میگیره اینم همون متنست :
بـبوسيـدش .. حتما ً قبـل ِ خواب ب ِ بـوسيـدش !
حتي اگه با هم دعـواي ِ بـدي كرده باشيـد .. حتي اگه بهتـون گفته باشه از اين زنـدگي ِ كوفتـي خسته شـده .. حتي اگه برچسـب ِ ” بد اخـلاق ” بهـتون چسبـونده باشه !
ببوسيـدش .. حتي اگه بهتـون گير ِ بيخـود داده باشه .. گفته باشه از لباسـي كه شما عاشقشين متنفـره ! .. نفهميـده باشه شما موهـاتون رو مِش كردين !
ببـوسيـدش .. حتي اگه بـوي ِ عرق و خستگي ميـده .. حتي اگه يـادش ميـره جواب سلام ِ شما رو بـده .. حتي اگه خيلي وقته براتـون گُـل نخـريده !
ببوسيـدش .. وقتي زيرپيـرهني سفيـد ِ حلقه اي پوشيـده و بـازوهاي ِ سفيـدش رو با اون پيـچ ِ ماهيچه اي ِ مردونه انداخته بيـرون .. وقتي صورتش ته ريش ِ جذابي داره .. وقتي صداش خسته ُ خمار ِ خوابه !
بـبوسيـدش .. حتي اگه شما رو رنجـونده و غـرورش نميذاره دلجـويي كنه .. حتي اگه گرسنه اس و با شما مثل ِ آشپـز ِ دربـارش برخـورد مي كنه .. حتي اگه يادش ميـره ازتـون تشـكر كنه !
ببوسيـدش .. وقتي براتـون يه آهنگ ِ جديـد ميذاره و مي گه : ” اينـو براي تـو آوردم ! ” .. وقتي تو چشـاش پـُر ِ خواستنه .. وقتي دست هاي ِ ظريـف ِ دختـرونه تـون ميـون ِ دستاي ِ زمخت و مردونه اش گم مي شن .. !
ببـوسيـدش .. حتي اگه از عصبانيت داريـد ديوونه مي شيد .. حتي اگه شما رو با مادرش مقايسه مي كنه .. حتي اگه با حرص مي خواييد از خونه بزنيـد بيـرون و اون محـكم بـازوهاش رو دورتـون حلقه مي كنه و وسـط ِ جيـغ هاي ِ شما با خنـده مي گه : ” عزيـزم ؛ كجا مي خـواي بـري اين وقته شب ؟! ”
بـبوسيـدش .. وقتي ناغافلي لباسـي رو خريـده كه هفته ي پيش ، پشت ِ ويتريـن ديدين و فقـط يه كلمه گفتين اين چه خوشگله ! .. وقتي دست هاش پـُر از خريـد خونه ان و درُ با پـاش مي بنـده .. وقتي با نگاهـي پـُر از تحسين سر تا پاتـون رو برانـداز مي كنه .. !
ببـوسيـدش .. حتي اگه تـوي ِ شركـت پيـاز خورده و تا موهاش بـو ميدن .. حتي اگه با دوست هاش تلفنـي يك ساعـت حرف مي زنه و شامتـون سـرد شده .. حتي اگه رو دنـده ي ” نه ” گفتن افتـاده .. !
بـبوسيـدش .. وقتي شمـا رو وسـط ِ آرايش كردن مي بوسه .. وقتي باهاتـون كُشتـي مي گيـره و مثل ِ پـَر از رو زمين بلنـدتون مي كنه .. ! وقتي تو دلتنگي هاتون داوطلبانه مي بردتـون بيـرون و شما رو تو شهـر مي گردونه .. !
بـبوسيـدش .. حتماً قبـل ِ خـواب ب ِ بـوسيـدش .. !
شايـد فـردايي نباشـه …
شايـد شما فـردا نباشيـد …
شايـد اون فـردا نباشـه …
خیلی قشنگ بود نه؟
مامانی جان دعا کن بابا جون زودتر بیاد خیلی دوستت دارم بارانم بوووووووووووووووووووووووووووووس